من هم با چنین سبزه ای بازی می کنم. جمعیت او را لعنت می کند، و او آن را دوست دارد. اسپرم برای او علوفه است - او به جای کفیر، مردان را در یک زمان شیر می دهد. لعنتی، او یک شیرده اسپرم است. مثل تعطیلات سر کار می رود. او سر کار می آید، بیدمشک می زند، لب می زند، می بلعد و می خندد. او یک معشوقه واقعی است! او مانند یک شاهزاده خانم در یک افسانه زندگی می کند!
اگر جوجه ها بخواهند با هر گاو نر جفت می شوند. پس این مرد تمام خواسته های آنها را برآورده کرد. فکر می کنی سبزه ها خیلی ساده لوح هستند؟ نه، آنها عوضی هستند، من می توانم آن را در چشمان آنها ببینم. مردها را یکی یکی مثل گله می دوشند. یک لیتر شیر در روز برای آنها عادی است! آن دوشیرها را محکم می زدم تا مثل بادکنک پف کنند!